گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ترجمه کتاب نفیس (القطره)
جلد دوم
بخش هشتم : مناقب امام جعفر صادق علیه السلام




اشاره
قطره اي از دریاي فضایل و مناقب امام همام،
روشنگر حقایق
حضرت جعفر بن محمّد، امام صادق
صلوات اللَّه علیه
------------------------------------------------------------
ص: 584
ص: 585
می نویسد: مفضّل بن عمر گوید: « الثاقب فی المناقب » 1 - در کتاب / 1019
منصور دوانیقی شخصی را پیش فرماندار خود ، حسن بن زید - که فرماندار او در مکّه و مدینه بود - فرستاد و به او دستور داد
که : خانه جعفر بن محمّدعلیهما السلام را آتش بزند .
آنها دستور را اجرا و خانه امام صادق علیه السلام را آتش زدند، شعله آتش بر در خانه و اتاقها رسید ، امام صادق علیه السلام،
پا روي آتش می گذاشت و از روي آن می رفت و می فرمود:
أنا ابن أعراق الثري ، وأنا ابن إبراهیم خلیل اللَّه .
من فرزند بهترین رگه ها و ریشه هاي زمین و ارکان آن ، یعنی فرزند حضرت اسماعیل هستم، من پسر حضرت ابراهیم خلیل
( اللَّه هستم . ( 1
روایت شده است :
هنگامی که نمرود لعین ، حضرت ابراهیم علیه السلام را در آتش انداخت، مردم مشاهده کردند که آتش بر آن حضرت
صدمه اي نمی زند، نمرود گفت:
این نیست جز این که او از رگه ها و ارکان زمین است و نیست رگ او مگر از رگه هاي زمین (که آتش در آن اثر نمی کند)
.
نقل « الثاقب فی المناقب : 137 » 136 ضمن ح 186 . نظیر این روایت را ابن حمزه در / 236 ، بحار الأنوار : 47 / -1 المناقب : 4
نموده است.
ص: 586
کنایه از حضرت اسماعیل علیه السلام است ، و شاید علّت کنایه این باشد که ؛ « أعراق الثري » : نویسنده رحمه الله گوید
فرزندان او در همه جا پراکنده و منتشر شده اند.
----------------------------------------------
2 - در مناقب دیلمی رحمه الله آمده است: حمّاد بن عیسی گوید: شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید : آیا تعداد / 1020
فرشتگان زیاد است یا مردم؟
حضرت فرمود:
والّذي نفسی بیده ! ملائکه اللَّه فی السماوات أکثر من تراب الأرض ، وما فی السماء موضع قدم إلّا وفیه ملک ساجد أو راکع،
یسبّح اللَّه تعالی ویمجّ ده ویقدّسه ، ولا فی الأرض شجره إلّا وفیها ملک یحفظها ، وکلّهم یستغفرون لمحبّینا ویدعون لهم ،
ویلعنون باغضینا ویسألون اللَّه تعالی أن یرسل علیهم العذاب .
سوگند به خدایی که جانم در قبضه قدرت اوست! فرشتگان خدا در آسمانها بیشتر از ذرّات خاك زمین است، در آسمان جاي
پایی نیست جز آن که در آن ، فرشته اي در سجده یا در رکوع است که خداي متعال را تسبیح گفته و تمجید و تقدیس می
نماید.
و همچنین در روي زمین ، هیچ درختی نیست جز آن که فرشته اي حافظ آن است، همه آنها بر دوستداران ما استغفار نموده و
( براي آنها دعا می کنند، و دشمنان ما را لعنت کرده ، از خداوند درخواست عذاب بر آنها می کنند. ( 1
----------------------------------------------
می نویسد: علی بن رئاب گوید : از امام صادق علیه السلام شنیدم که در سجده ، چنین « قرب الإسناد » 3 - در کتاب / 1021
دعا می فرمود:
اللهمّ اغفر لی ولأصحاب أبی ، فإنّی أعلم أنّ فیهم من ینتقصنی .
( خداوندا ! مرا و اصحاب پدرم را بیامرز ، زیرا که می دانم در میان آنها برخی هستند که مرا کم و کوچک می شمارند . ( 2
----------------------------------------------
نقل شده است . « 176 ح 7 / بحار الأنوار : 59 » -1 نظیر این روایت در
17 ح 5، در این منبع آمده: برخی هستند که مرا تنقیص می نمایند. / -2 قرب الإسناد : 166 ح 607 ، بحارالأنوار: 47
ص: 587
می نویسد : ابو هارون عبدي گوید : « الثاقب فی المناقب » 4 - در کتاب / 1022
من در محضر باصفاي امام صادق علیه السلام حضور داشتم ، شخصی وارد شد و گفت : به چه چیزي فرزندان ابی طالب به ما
افتخار می کنند؟!
راوي گوید: در برابر امام صادق علیه السلام سینی خرمایی بود، حضرت خرمایی برداشته و هسته آن را درآورد ، آنگاه در
زمین کاشت و از آب دهان مبارکش بر آن ریخت ، و همان دم رشد کرد و از زمین بیرون آمد، و فوري رسید و خرما داد،
حضرت از آن چند دانه رطب چید و آن را در سینی قرار داد و به آن شخص تعارف فرمود .
او خرمایی برداشته و هسته اش را در آورد و میل کرد، ناگاه دید در هسته خرما نوشته شد:
لا إله إلّا اللَّه ، محمّد رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم ، أهل بیت رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم خزّان اللَّه فی أرضه .
معبودي جز خدا نیست ، محمّد پیامبر خداست . خاندان پیامبر خدا ، گنجینه داران خدا در روي زمین هستند .
آنگاه امام صادق علیه السلام رو به آن مرد کرد و فرمود :
آیا شما توانایی انجام چنین کاري را دارید؟!
آن مرد گفت: سوگند به خدا ! وقتی خدمت شما آمدم براي من ، در روي زمین کسی دشمن تر از شما نبود اینک براي من
( در روي زمین کسی محبوب تر از شما نیست . ( 1
----------------------------------------------
می نویسد: « الصراط المستقیم » 5 - در کتاب / 1023
عبدي ، محضر امام صادق علیه السلام شرفیاب شد ، آن روز امام صادق علیه السلام دو لباس نخی بر تن داشت ، همسر عبدي
به بیماري سختی مبتلا شده بود، بیماري او چنان شدید بود که دیگر از حیات و زنده ماندن او نااُمید شده
. -1 الثاقب فی المناقب : 126 ح 13
ص: 588
بودند ، عبدي جریان همسرش را به محضر امام صادق علیه السلام رسانید .
امام صادق علیه السلام لختی سر به پایین انداخت ، آنگاه سر بلند کرد و فرمود :
من دعا کردم و خدا او را شفا داد ، نزد او برگرد ، وقتی باز گردي می بینی مشغول خوردن (سکّر طبرزد) ( 1) است .
عبدي نزد همسرش بازگشت، دید همان گونه است که حضرت فرموده بود، از او جریان را پرسید .
همسرش گفت: آقاي بزرگواري که دو لباس نخی بر تن داشت وارد خانه شد، و فرمود:
یا ملک الموت ! ألست اُمرت لنا بالسمع والطاعه ؟
اي ملک الموت! مگر تو مأمور نیستی که از ما بشنوي و اطاعت کنی ؟
پاسخ داد: آري .
فرمود: دستور می دهم که قبض روح او را بیست سال به تأخیر بیانداز !
( آن شخص با ملک الموت از خانه خارج شده و همان موقع حال من بهبود یافت . ( 2
----------------------------------------------
6 - باز در همان کتاب آمده است : عبد الرحمان بن حجّاج گوید : / 1024
من در سفري میان مکّه و مدینه در محضر همراه امام صادق علیه السلام بودم، حضرت سوار بر قاطر و من سوار بر الاغی بودم
، کسی نزد ما نبود، عرض کردم: آقاي من ! از حق بزرگ امام علیه السلام چه چیزي واجب و لازم گردیده ؟ فرمود:
یا عبدالرحمان ! لو قال لهذا الجبل : سر ، لسار .
اي عبدالرحمان! اگر امام به این کوه بگوید : بیا، خواهد آمد.
-1 سکّر طبرزد : نوعی شیرینی ، نبات و قند سوخته را گویند .
آورده « 294 ح 2 / الخرائج : 1 » 115 ح 52 . نظیر این روایت را راوندي در / 185 ح 2 ، بحار الأنوار : 47 / -2 الصراط المستقیم : 2
است .
ص: 589
عبد الرحمان گوید: سوگند به خدا! ناگاه دیدم که کوه حرکت کرد ، امام علیه السلام به آن نگاه کرد و فرمود: مقصود من تو
( نبودي؛ کوه توقّف نمود . ( 1
----------------------------------------------
می نویسد: صالح بن اشعث بزّار کوفی گوید: « الثاقب فی المناقب » 7 - در کتاب / 1025
در خدمت مفضّل، یار باوفاي امام صادق علیه السلام بودم، ناگاه نامه اي از جانب مولایمان امام صادق علیه السلام براي وي
رسید، او نامه را خواند و برخاست و بر من تکیه کرد.
آنگاه به سرعت خود را به خانه امام صادق علیه السلام رسانیدیم، در زدیم ، عبداللَّه بن وشاح آمد و گفت : اي مفضّل ! با
رفیقت فوري خدمت امام علیه السلام شرفیاب شوید !
ما خدمت مولایمان امام صادق علیه السلام شرفیاب شدیم، حضرت بر روي صندلی نشسته بوده و در برابرش زنی بود، رو به ما
کرد و فرمود:
اي مفضّل! این زن را به بیابانی در حومه شهر ببر و ببین کارش به کجا منتهی می شود ، آنگاه فوري نزد من بیا !
مفضّل گوید: من فرمان مولایم را امتثال نموده و به همراه آن زن ، به بیابان بیرون شهر رفتیم، وقتی آن زن در وسط بیابان قرار
گرفت ، صداي ندادهنده اي را شنیدم که گفت: مفضّل ! کنار برو !
من از آن زن ، کناره گرفتم، ناگاه ابر سیاهی آسمان را پوشانید و سنگ بر روي آن زن بارید که هیچ اثري از او نماند .
من از این پدیده ترسیده و به سرعت خود را به مولایم رساندم، خواستم جریان را بازگو کنم، حضرتش زودتر از من جریان را
توضیح داد و فرمود :
188 ح 17 (به صورت ارسال و / 101 ح 123 . این روایت در الصراط المستقیم : 2 / 621 ، بحار الأنوار : 47 / -1 الخرائج : 2
اختصار) نقل گردیده است .
ص: 590
اي مفضّل! آیا آن زن را می شناختی؟
عرض کردم: نه ، مولاي من!
فرمود: او زن ف ّ ض ال بن عامر بود، من ف ّ ض ال را به سوي فارس براي آموزش دینی به یارانم فرستاده ام، او به هنگام خروج از
منزلش به زنش گفت: این مولایم جعفر علیه السلام بر تو شاهد است که خیانت نکنی.
او گفت : آري ، اگر خیانت کردم خداوند از آسمان عذابی براي من فرود آورد.
ولی او در همان شب خیانت کرده و خداوند آنچه خواسته بود، برایش فرود آورد.
یا مفضّل! إذا هتکت امرأه سترها ( 1) وکانت عارفه باللَّه، هتکت حجاب اللَّه ، وقصمت ظهرها ، والعقوبه إلی العارفین والعارفات
أسرع .
اي مف ّ ض ل! هنگامی که زنی با آگاهی از امر خدا، هتک حرمت در نفس خویش نموده و پرده عفّت خود را بدرد، حرمت
الهی را رعایت نکرده و پشت خود را شکسته است ، و همواره عقوبت و عذاب ، بر آگاهان (از زن و مرد) سریع تر نازل می
( شود . ( 2
----------------------------------------------
8 - باز در همان کتاب آمده است: سعد بن ظریف گوید: / 1026
ما در محضر امام صادق علیه السلام بودیم که مردي از اهالی کوهستان وارد و هدایا و تحفه هایی آورد . در بین هدایا ، انبانی
بود که در آن مقداري گوشت و نان بود.
حضرت انبان را در مقابل آن مرد باز کرد و فرمود :
این گوشت را ببر و به سگها بده!
آن مرد گفت: چرا؟
حضرت فرمود: این گوشت حلال نیست و (ذبح شرعی) نشده است.
آن مرد گفت: من این گوشت را از مسلمانی خریده ام که گفت: حلال است
. « المرأه سترها » : -1 در اصل چنین آمده است
. -2 الثاقب فی المناقب : 160 ح 10
ص: 591
و ذبح شرعی شده است.
حضرت گوشت را داخل آن انبان نمود، آنگاه به آن مرد فرمود:
برخیز و این را در داخل آن اتاق در گوشه اي بگذار!
آن مرد از امر امام علیه السلام اطاعت نمود .
حضرت کلماتی را بیان فرمود که من نفهمیدم چه می فرماید و چه (دعایی) بود ؟ در این هنگام ، آن مرد صدایی از گوشت
شنید که می گفت :
اي بنده خدا ! نباید گوشتی همانند مرا امام و فرزندان پیامبران بخورند، چون من ذبح شرعی نشده ام.
آن مرد انبان را برداشت و به نزد امام صادق علیه السلام آمد و جریان را عرض کرد . حضرت رو به او کرد و فرمود :
أما علمت یا هارون ! إنّا نعلم ما لایعلمه الناس ؟!
اي هارون ! آیا نمی دانی که ما چیزي را می دانیم که مردم نمی دانند؟!
گفت: آري، قربانت گردم.
آنگاه آن مرد خارج شد ، من نیز به دنبال او خارج شدم ، دیدم در میان راه به سگی برخورد و آن گوشت را به آن داد ،
( سگ همه گوشت را خورد و چیزي از آن باقی نماند . ( 1
----------------------------------------------
9 - در همان کتاب ، حدیث مفصّلی از امام کاظم علیه السلام نقل شده که اینک خلاصه اي از آن را نقل می نماییم: / 1027
امام کاظم علیه السلام می فرماید:
پادشاه هند ، کنیز زیبایی را توسّط برخی از معتمدین خود به همراه هدایاي زیادي براي پدر بزرگوارم امام صادق علیه السلام
فرستاد، وي در ضمن نامه اي به حضرتش نوشت:
606 ح 1 ، ابن شهراشوب رحمه الله در / -1 الثاقب فی المناقب : 415 ح 1 . نظیر این روایت را راوندي رحمه الله در الخرائج : 2
95 ح 107 آورده است. / 222 و علّامه مجلسی رحمه الله در بحار الأنوار : 47 / المناقب : 4
ص: 592
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من ملک الهند إلی جعفر بن محمّد الطاهر من کلّ نجس .
بنام خداوند بخشنده مهربان
از طرف پادشاه هند به خدمت جعفر بن محمّد ؛ آن شخصیّت پاکیزه اي که از هر پلیدي و آلودگی دور است .
امّا بعد، خداوند مرا، توسّط شما هدایت و راهنمایی فرمود، یکی از کارگزاران من ، کنیز زیبایی را به من هدیه نمود ، من
تاکنون کنیزي به زیبایی او ندیده ام، وي داراي جمال، بزرگواري، خرد و کمال است، وي را به من هدیه نمود تا فرزندي
براي من بیاورد و پس از من زمام اُمور را بدست بگیرد.
من از او و امر او در شگفت شدم، یک شبانه روز نزد من بود و من در او و جلالتش فکر می کردم . جز شما کسی را شایسته
او ندیدم، آن کنیز را به همراه مقداري زیورآلات و جواهر و عطر به حضور شما فرستادم .
من همه وزیران، کارگزاران و اُمناي خودم را جمع نموده و از میان آنان هزار نفر که شایسته امانت داري بودند ، برگزیدم، و
1) انتخاب کردم ، در کشورم کسی را ) « میزاب بن حباب » از هزار نفر ، صد نفر، و از صد نفر ، ده نفر و از ده نفر یک نفر بنام
عاقل تر و شجاع تر از او نیافتم، اینک این هدایا و این کنیز را توسّط او خدمت شما فرستادم .
کاروان هدایا به وسیله میزاب به راه افتاد و وارد شهر مدینه شد، حضرت او را راه نداد، وي مکرّر به پشت در آمده و کسانی را
شفیع قرار داد تا اجازه ورود بدهد ، امام صادق علیه السلام به او فرمود : اي خائن ! از آن جایی که آمده اي با هدایایت باز
گرد !
او گفت: آیا پس از آن که راه طولانی را با زحمت شدید متحمّل شده و اینک هدایا را کنار درب آورده ام، هدیه پادشاه را
نمی پذیرید؟
حضرت فرمود: تو نزد من پاسخی نداري، و من پذیراي هدایاي تو نیستم، زیرا که تو در آنچه آوردي و امین شدي ، خیانت
کردي.
-1 در مصدر آمده : میزاب بن جنان ، و در مناقب آمده : میزان الهندي . و آنچه در متن آمده است موافق با خرایج و بحار
الأنوار است.
ص: 593
او گفت : سوگند به خدا ! من نه به شما و نه به پادشاه ، خیانت نکرده ام.
امام صادق علیه السلام فرمود: اگر تکّه اي از لباسهایت بر خیانت تو گواهی بدهد آیا اسلام می آوري؟
گفت: مرا از این کار عفو کنید و هر چه دوست دارید ، بپرسید ؟
او پوستینی بر تن داشت، امام علیه السلام دستور داد تا آن را از تنش در آورده و در گوشه اي از اتاق بگستراند. آنگاه امام
علیه السلام برخاست و دو رکعت نماز گزارد، رکوع و سجودش را طولانی نمود، و آنچه می خواست دعا فرمود، وقتی سر از
سجده بر داشت نور از چهره حضرتش می درخشید، رو به آن پوستین کرد و فرمود :
أیّها الفرو الطائع للَّه تعالی! تکلّم بما تعلم منه ، وصف لنا ما جنی.
اي پوستینی که در اطاعت خدا هستی! آنچه از این مرد می دانی بازگو و جنایت او را براي ما توصیف کن!
امام کاظم علیه السلام می فرماید : پوستین باز شد آنگاه جمع شد تا آن که همانند یک گوسفند کامل گشت، و (به اذن خدا)
لب به سخن گشود - که همه حاضران در مجلس صداي او را شنیدند - و گفت:
اي فرزند رسول خدا! اي راستگو! این مرد را پادشاه هند به عنوان فرد معتمد و امین خود قرار داده و این کنیز را به همراه
اموالی بدو سپرد، و در مورد نگهداري آنها خیلی سفارش نمود.
ما به راه افتادیم و بر این حال بودیم تا این که به بیابانی رسیدیم ، دچار بارش باران شدیم، و هر چه داشتیم خیس شد، ما در
آن بیابان یک ماه کامل توقّف نمودیم تا این که خورشید از پشت ابرها بیرون آمده و باران باز ایستاد، ما هر چه داشتیم بر
روي سنگ (پهن کرده و بر) درختان آویزان کردیم تا خشک گردد .
این مرد، غلامی بنام بشیر را که خدمتگزار آن کنیز بود خواست و گفت: بشیر! برو این شهر و مقداري خوراك تهیّه کن تا
وسایلمان خشک می گردد، از غذاي این شهر بخوریم ، آنگاه مقدار زیادي درهم به او داد و او راهی شهر شد .
وقتی او رفت، میزاب به این کنیز دستور داد از خیمه مخصوص خود
ص: 594
خارج شود و در خیمه اي که در برابر آفتاب زده اند ، بنشیند، و به او گفت:
از این خیمه به چشم انداز درختان و این شهري که در نزدیکی آن هستیم نگاه کن.
کنیز از خیمه خارج شد، چون زمین گل آلود بود، لباس از ساقهاي خود بالا زد و روسري او افتاد، این خائن ، به او و زیبایی و
جمال او نگریست و او را به سوي خود دعوت کرد و او نیز پذیرفت، پس مرا بر زمین گسترانید، و با او درآمیخت و مرتکب
عمل زنا شد و بدین وسیله بر تو - اي فرزند رسول خدا ! - خیانت کرد .
این بود قصّه او و آن کنیز، من از تو می خواهم به حقّ آن خدایی که خیر دنیا و آخرت را براي تو جمع کرده ، از خداوند
بخواهی که مرا به خاطر فرش قرار گرفتنم بر فسق و فجور آنان عذاب ننماید.
امام کاظم علیه السلام می فرماید: در این هنگام ، امام صادق علیه السلام گریست و من ، و همه حاضران در مجلس گریه
کرده و (از ناراحتی و وحشت) رنگشان زرد شد.
نیز ترسید و وحشت و لرز شدیدي او را فرا گرفت و خود را سجده کنان براي خدا بر زمین انداخت و گفت: می « میزاب »
دانستم که جدّ تو بر مؤمنان مهربان بود، بر من رحم کن خداي بر تو رحم نماید، تو از اخلاق جدّت الگو بگیر و پادشاه را از
قصّه من آگاه نکن، که من خطا کردم.
امام علیه السلام فرمود: من هرگز بر تو رحم نکرده و مهربانی نخواهم کرد ، جز آن که به خیانت خودت اعتراف کنی.
آن مرد هندي همان گونه که پوستین خبر داده بود به خیانت خودش اعتراف نمود.
امام کاظم علیه السلام می فرماید: وقتی پوستین را پوشید آن جمع شد و گلوي او را فشرد به گونه اي که صورتش سیاه
گشت.
امام صادق علیه السلام فرمود: اي پوستین ! او را رها کن.
پوستین گفت: به حق خدایی که تو را امام قرار داده ! اجازه بده تا او را بکشم !
حضرت به او فرمود: این شخص پلید را رها کن تا به سوي پادشاه خود
ص: 595
( باز گردد، او به مجازاتش از ما سزاوارتر است. ( 1
گوید: این حدیث خیلی مفصّل است، ما به مقدار نیاز در اینجا نقل کردیم، هر که همه حدیث را « الثاقب فی المناقب » صاحب
می خواهد بر منبع آن که مشهور است ، مراجعه نماید .
----------------------------------------------
10 - نجاشی در رجال خود می نویسد: حسن بن علیّ بن زیاد وشاء از جدّش الیاس نقل کرده و می گوید : / 1028
هنگامی که وفات جدّم الیاس فرا رسید، به ما گفت: در این ساعت - که این ساعت، ساعت دروغ نیست - بر من گواه باشید
از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود :
واللَّه لایموت عبد یحبّ اللَّه ورسوله ویتولّی الأئمّهعلیهم السلام فتمسّه النار.
سوگند به خدا! هر بنده اي که خدا و رسولش را دوست بدارد و از امامان معصومین علیهم السلام پیروي نماید وقتی بمیرد
وارد آتش نمی شود.
( آن بزرگوار این سخن زیبا را دو مرتبه و سه مرتبه بدون این که من بپرسم ، تکرار فرمود . ( 2
----------------------------------------------
می نویسد: نقل شده است: « خرائج » 11 - قطب راوندي قدس سره در / 1029
روزي امام باقر علیه السلام به همراه فرزندش امام صادق علیه السلام به مکّه مشرّف شده بود، در آنجا شخصی خدمتش رسیده
و سلام کرد، و در برابر حضرتش نشست، آنگاه گفت: من می خواهم سؤالی از شما بپرسم .
امام باقرعلیه السلام فرمود :
299 ح 6 به صورت مفصّل ، ابن شهراشوب در / -1 الثاقب فی المناقب : 398 ح 5 . نظیر این روایت را راوندي در الخرائج : 1
113 ح 150 آورده ، و در الصراط / 242 با تفاوت و اختصار، و علّامه مجلسی به نقل از آن دو، در بحارالأنوار: 47 / المناقب: 4
186 ح 6 بخشی از این روایت به صورت ارسال نقل شده است. / المستقیم: 2
. -2 رجال نجاشی : 39 رقم 80
ص: 596
از فرزندم جعفرعلیه السلام بپرس .
آن شخص خدمت امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد: سؤالم را بپرسم؟!
حضرت فرمود: هر چه مایلی بپرس!
گفت : از کسی می پرسم که مرتکب گناه بزرگی شده است؟
فرمود: روزه خود را به طور عمد در ماه مبارك رمضان خورده؟
گفت: از این بزرگتر است .
فرمود: در ماه رمضان زنا کرده .
گفت: از این نیز بزرگتر است.
فرمود: کسی را کشته؟
عرض کرد: از این هم بزرگتر است .
حضرت فرمود: إن کان من شیعه علیّ بن أبی طالب علیه السلام مشی إلی بیت اللَّه الحرام وحلف أن لایعود، وإن لم یکن من
شیعته فلا بأس.
چنین گناهکاري اگر از شیعیان علیّ بن ابی طالب علیه السلام است پیاده به سوي بیت اللَّه الحرام برود و در آنجا سوگند یاد
کند که هرگز چنین کاري را تکرار نکند (خداوند توبه او را می پذیرد) و اگر از شیعیان او نیست، راهی ندارد .
آن شخص گفت: خداوند تو را رحمت کند اي فرزند فاطمه علیها السلام ! - و سه بار تکرار نمود - من همین پاسخ را از
پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم شنیدم .
آنگاه آن شخص برخاست و رفت، امام باقر علیه السلام رو به فرزندش امام صادق علیه السلام نمود و فرمود :
آیا او را شناختی؟ فرمود: نه.
( فرمود: او حضرت خضرعلیه السلام بود، می خواستم او را به تو معرّفی کنم. ( 1
علّامه مجلسی رحمه الله در توضیح این حدیث شریف می گوید:
شاید منظورش این است که چنین کسی که مرتکب چنان گناهی شده، ،« راهی ندارد » : این که امام صادق علیه السلام فرمود
کفّاره اي براي گناهش نیست که
. 21 ح 20 / 631 ح 32 ، بحار الأنوار : 47 / -1 الخرائج : 2
ص: 597
توبه کند و این توبه سودي به او داشته باشد، چرا که پذیرش توبه مشروط به ایمان است و او داراي کفري است که از هر
گناهی بزرگتر است.
----------------------------------------------
می نویسد: پیشواي ششم، امام صادق علیه السلام فرمود : « بحار الأنوار » 12 - علّامه مجلسی رحمه الله در / 1030
إنّ عندي سیف رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم ، وإنّ عندي لرایه رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم المغلبه ، وإنّ عندي
لخاتم سلیمان بن داود علیهما السلام وإنّ عندي الطشت الّذي کان موسی یقرِّب بها القربان .
به راستی که شمشیر پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم نزد من است، پرچم همیشه پیروز آن حضرت نیز نزد من است،
همچنین انگشتر سلیمان بن داود علیهما السلام و تشتی که (حضرت) موسی علیه السلام با آن قربانی را تقدیم می کرد ، نزد
من است .
همچنین اسم (اعظمی) که پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم وقتی میان مسلمانان و مشرکان قرار می داد هیچ تیري از
مشرکان به مسلمانان نمی رسید ، نزد من است.
به راستی که نزد من است مثل آنچه که فرشتگان آوردند و مَثَل اسلحه در نزد ما ، همانند تابوت در نزد بنی اسرائیل است .
( یعنی: همانند آن ، دلیل و بیانگر امامت است . ( 1
در راویت اعمش آمده: امام صادق علیه السلام فرمود:
ألواح موسی علیه السلام عندنا، وعصا موسی علیه السلام عندنا، ونحن ورثه النبیّین.
( الواح حضرت موسی و عصاي او نزد ماست و ما وارثان پیامبران هستیم . ( 2
در حدیث دیگري حضرت فرمود:
علمنا غابر ومزبور ، ونکت فی القلوب ، ونقر فی الأسماع ، وإنّ عندنا الجفر الأحمر ، والجفر الأبیض ، ومصحف فاطمه علیها
( السلام ، وإنّ عندنا الجامعه فیها جمیع ما یحتاج الناس إلیه . ( 3
دانش ما ، احاطه به گذشته و آینده دارد ، گاهی با خطور از دل است و گاهی با
. 25 ضمن ح 26 / 276 ، بحار الأنوار : 47 / -1 المناقب : 4
. 25 ضمن ح 26 / 276 ، بحار الأنوار : 47 / -2 المناقب : 4
. 25 ضمن ح 26 / 276 ، بحار الأنوار : 47 / -3 المناقب : 4
ص: 598
شنیدن به وسیله گوش است. به راستی که جفر سرخ ، جفر سفید و مصحف فاطمه علیها السلام نزد ماست، نزد ما جامعه اي
است که در آن تمام نیازمندیهاي مردم ، نوشته شده است.
----------------------------------------------
می نویسد: سالم بن ابی حفصه گوید: « المجالس » 13 - شیخ مفید قدس سره در / 1031
هنگامی که امام باقرعلیه السلام به شهادت رسید و از دنیا رفت به یاران خودم گفتم: منتظر من باشید تا خدمت امام صادق علیه
السلام شرفیاب شده و به آن حضرت تسلیت بگویم.
سوگند به خدا! شخصیّتی از دنیا « إنّا للَّه وإنّا إلیه راجعون » : من خدمتش رسیدم، به حضرتش تسلیت گفتم . سپس عرض کردم
رفت که می گفت: رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم چنین می فرمود، و کسی از او نمی پرسید که واسطه میان او و رسول
خداصلی الله علیه وآله وسلم چه کسی است، به خدا سوگند ! هرگز همانند او را نخواهیم دید.
راوي گوید: امام صادق علیه السلام مدّتی ساکت بود و چیزي نمی فرمود، سپس لب به سخن گشود و فرمود:
قال اللَّه عزّوجلّ : إنّ من عبادي من یتصدّق بشقّ تمره فاُربّیها له فیها کما یربّی أحدکم فُلُوَّه حتّی أجعلها له مثل اُحد .
خداوند متعال می فرماید : همانا بعضی از بندگانم نصف خرما صدقه می دهد من آن را براي او پرورش داده و بزرگ می
نمایم همان گونه که شما کرّه اسبی را پرورش می دهید ، آنقدر بزرگ می نمایم تا مانند کوه اُحد شود.
من پیش یارانم رفتم، گفتم: شگفت انگیزتر از این امر ندیده ام، وقتی امام باقرعلیه السلام بدون واسطه می فرمود: پیامبر
خداصلی الله علیه وآله وسلم چنین فرمود. ما این را بزرگ می شمردیم ، امروز امام صادق علیه السلام بدون واسطه فرمود :
( خداوند چنین می فرماید . ( 1
----------------------------------------------
. 27 ح 27 / -1 امالی مفید : 354 ح 7 ، بحار الأنوار : 47
ص: 599
می نویسد: سلیمان بن خالد گوید: « الدلائل » 14 - حمیري در کتاب / 1032
إنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ المَلائِکَهُ أَلّا تَخافُوا وَلاتَحْزَنُوا » امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه
به راستی آنان که گفتند : پروردگار ما خداوند است ، و استقامت کردند فرشتگان » ؛ (1) « وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ
می فرمود : ،« بر آنان فرود آیند که : نترسید و غمگین مباشید و مژده باد بر شما آن بهشتی که به شما وعده داده شده است
أما واللَّه ! لربّما وسدنا لهم الوسائد فی منازلنا .
( هان! سوگند به خدا ! بارها ما در خانه هایمان براي آنها (فرشتگان) پشتی گذاشتیم . ( 2
----------------------------------------------
می نویسند : « امالی » و فرزند شیخ طوسی در « المجالس » 15 - شیخ مفید قدس سره در / 1033
کسی که از حنّان بن سدیر شنیده بود گوید: از ابا سدیر صیرفی شنیدم که می گفت : رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم را
در خواب دیدم، در برابر حضرتش طبقی بود که رویش پوشیده بود، نزدیک حضرتش رفته و سلام کردم.
حضرت پاسخ سلام مرا داد، آنگاه روپوش از طبق برداشت، داخل آن خرما بود، حضرت مشغول خوردن از آن خرماها شد ،
من نزدیک شده عرض کردم: اي رسول خدا ! یک خرما به من عنایت فرمایید .
حضرت خرمایی داد و من خوردم.
سپس عرض کردم: اي رسول خدا! خرماي دیگري عنایت فرمایید.
حضرت باز عنایت فرموده و من خوردم. من هر بار می خوردم، تقاضاي خرماي دیگري می کردم، تا این که هشت دانه خرما
به من عنایت فرمودند، و من خوردم . آنگاه خرماي دیگري خواستم .
حضرت فرمود: بس است .
. -1 سوره فصّلت ، آیه 30
. 33 ضمن ح 30 / 187 ، بحار الأنوار : 47 / -2 کشف الغمّه : 2
ص: 600
من از خواب بیدار شدم، فردا صبح خدمت امام صادق علیه السلام شرفیاب شدم، دیدم در برابرش طبقی است که روپوش
دارد، همان گونه که در خواب در برابر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم دیده بودم ، سلام کردم ، پاسخ سلامم را عنایت
فرمود ، آنگاه روپوش از طبق برداشت ، دیدم داخل آن خرماست .
حضرت مشغول خوردن از آن خرماها شد، من در شگفت شدم، عرض کردم: قربانت گردم، خرمایی به من عنایت کنید .
حضرت خرمایی داد و من خوردم. سپس خرماي دیگري خواستم، حضرت عنایت فرمود، و من خوردم تا این که هشت خرما
خوردم، و خرماي دیگري خواستم .
حضرت فرمود:
لو زادك جدّي رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم لزدناك .
اگر جدّم رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم به تو بیشتر می داد من نیز اضافه می نمودم.
آنگاه خوابم را براي حضرتش بازگو کردم.
( حضرت لبخندي بر من زد که حاکی از آگاهی آن حضرت ، از خواب من بود. ( 1
----------------------------------------------
می نویسد: « بصائر الدرجات » 16 - شیخ محمّد بن حسن صفّار قمی رحمه الله در کتاب گران سنگ / 1034
ابراهیم بن مهزم گوید :
روزي خدمت امام صادق علیه السلام بودم، چون شب فرا رسید از حضرتش اجازه مرخصی خواسته و به خانه ام که در مدینه
بود ، بازگشتم. مادرم نیز به همراه من بود، میان من او گفت و گویی شد و من بر او درشتی کردم.
بامدادان پس از نماز صبح ، خدمت امام صادق علیه السلام شرفیاب شدم، وقتی
63 ح 2 . نظیر این روایت در الثاقب فی / -1 امالی مفید : 335 ح 6 ، امالی طوسی : 114 ح 28 مجلس 4 ، بحار الأنوار : 47
المناقب : 412 ح 12 نقل شده است.
ص: 601
وارد محضرش شدم حضرت ابتدا شروع به سخن کرد و فرمود:
یا أبا مهزم ! ما لک والوالده أغلظت فی کلامها البارحه ؟ أما علمت أنّ بطنها منزل قد سکنته ، وأنّ حجرها مهد قد غمزته ،
وثدیها وعاء قد شربته ؟
اي ابا مهزم! چه کار با مادرت داشتی که دیشب آنچنان با او درشتی کردي؟ آیا نمی دانی که شکم او محل سکونت تو ،
دامنش گهواره تو و پستانهایش ظرف غداي تو بود؟
عرض کردم: آري.
( فرمود: پس هرگز بر او درشتی نکن . ( 1
----------------------------------------------
17 - باز در همان کتاب آمده است: ابو بصیر گوید : / 1035
یکی از اهالی شام نزد من آمده بود ، من امر ولایت و امامت را بر او عرضه نمودم، او نیز پذیرفت (و شیعه شد) .
روزي نزد او رفتم، او در حال مرگ بود، رو به من کرد و گفت: اي ابابصیر! من سخن تو را پذیرفتم ، اینک بهشت چه می
شود؟
عرض کردم: من از جانب مولایم امام صادق علیه السلام بهشت را بر تو ضامن هستم. پس از این گفت و گو او از دنیا رفت.
پس از آن، من خدمت مولایم امام صادق علیه السلام شرفیاب شدم . حضرت پیش از آن که من سخن بگویم ، فرمود :
قد وفی لصاحبک بالجنّه .
( بهشتی را که براي دوست خود ضمانت کرده بودي ، به او رسید . ( 2
----------------------------------------------
منسوب به شیخ مفید رحمه الله « اختصاص » 18 - باز در همان کتاب و همچنین در / 1036
72 ح 32 . نظیر این روایت در الثاقب فی المناقب : 410 ح 8 نقل شده است. / -1 بصائر الدرجات : 243 ح 3 ، بحار الأنوار : 47
. 76 ح 44 / -2 بصائر الدرجات : 251 ح 2 ، بحار الأنوار : 47
ص: 602
آمده است : یونس بن ظبیان ، مفضّل بن عمر، ابو سلمه سرّاج و حسین بن ثویر گویند : ما در خدمت امام صادق علیه السلام
شرف حضور داشتیم ، حضرت فرمودند :
لنا خزائن الأرض ومفاتیحها ، ولو شئت أن أقول بإحدي رجلی أخرجی ما فیک من الذهب لأخرجت .
همه گنجینه هاي زمین با کلیدهاي آن در اختیار ماست، اگر بخواهم با یکی از پاهایم اشاره کرده و بگویم هر چه در درون
خود طلا داري ، بیرون کن، بیرون خواهد آورد.
راوي گوید: در این هنگام، امام علیه السلام با پاي مبارکش خطی در زمین کشید و زمین شکافته شد، آنگاه با دست مبارکش
اشاره کرد و شمش طلایی به اندازه یک وجب از درون زمین برداشت و فرمود :
به این شمش طلا با دقّت و خوب نگاه کنید تا تردید به خود راه ندهید.
آنگاه فرمود: به درون زمین نگاه کنید!
ما نگاه کردیم، و شمش هاي زیادي از طلا در درون زمین دیدیم که روي هم انباشه شده و می درخشیدند.
یکی از رفقاي ما به حضرتش عرض کرد: قربانت گردم! این همه ثروت در اختیار شما قرار داده شده در عین حال شیعیان شما
نیازمند هستند ؟!
امام علیه السلام فرمود:
إنّ اللَّه سیجمع لنا ولشیعتنا الدنیا والآخره ، ویدخلهم جنّات النعیم ویدخل عدوّنا الجحیم .
به راستی که خداوند به زودي براي ما و شیعیان ما ، دنیا و آخرت را جمع خواهد فرمود، و آنها را وارد بهشت نعیم و دشمنان
( ما را وارد جهنّم خواهد نمود . ( 1
----------------------------------------------
87 ح 88 . نظیر این روایت را ابن شهر اشوب در / -1 بصائر الدرجات : 374 ح 1 ، الإختصاص : 263 ، بحار الأنوار : 47
244 (به صورت اختصار) نقل نموده است. / المناقب : 4
ص: 603
می نویسد: ابو بصیر گوید: « بصائر الدرجات » 19 - در / 1037
در خدمت مولایم امام صادق علیه السلام بودم، حضرت با پاي مبارکش بر زمین زد و ناگاه دریایی پدیدار شد، که در آن
کشتیهایی از نقره بود.
من به همراه مولایم سوار یکی از آن کشتیها شدیم، کشتی حرکت کرد، رسیدیم به جایی که در آن خیمه هایی از نقره بر
افراشته بود.
حضرت وارد یکی از خیمه ها شد، آنگاه بیرون آمد و به من فرمود :
نخستین خیمه اي را که داخل شدم ، دیدي ؟
عرض کردم: آري.
فرمود: آن خیمه پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم است، آن یکی از آنِ امیر مؤمنان علی علیه السلام است، سوّمی خیمه
فاطمه زهراعلیها السلام است، چهارمی خیمه حضرت خدیجه کبري علیها السلام، پنجمی خیمه امام حسن مجتبی علیه السلام ،
ششمی خیمه امام حسین علیه السلام، هفتمی خیمه امام سجّاد علیه السلام هشتمی خیمه پدر بزرگوارم امام باقرعلیه السلام و
نهمین خیمه از آنِ من است .
ولیس أحد منّا یموت إلّا وله خیمه یسکن فیها .
( هر کدام از ما بمیرد خیمه اي از این خیمه ها دارد که در آن ساکن می شود . ( 1
----------------------------------------------
آمده است: داود بن کثیر رقّی گوید: « خرائج » و « مناقب » 20 - در کتاب / 1038
خدمت امام صادق علیه السلام شرفیاب شدم، پسرش امام موسی کاظم علیه السلام وارد شد، او از شدّت سرما می لرزید.
امام صادق علیه السلام به او فرمود :
کیف أصبحت ؟ چگونه صبح نمودي ؟
عرض کرد: صبح نمودم در حالی که در حرز و پناه خدا و غرق در نعمت هاي او هستم . اینک آرزوي یک خوشه انگور
حرشی و یک انار سبز را دارم .
. 91 ح 97 / -1 بصائر الدرجات : 405 ح 5 ، بحار الأنوار : 47
ص: 604
داود گوید: من گفتم: سبحان اللَّه ! الآن فصل زمستان است، چگونه امکان دارد؟ حضرت فرمود:
اي داود! خداوند بر هر چیزي توانا است، همینک وارد باغ شو !
من وارد باغ شدم، ناگاه درختی را دیدم که در آن یک خوشه انگور حرشی و انار سبزي بود . گفتم : به امور پنهان و آشکار
شما خاندان رسالت ایمان آوردم. آنگاه آنها را چیده و براي امام کاظم علیه السلام آوردم.
حضرت نشست و مشغول میل کردن آنها شد، و رو به من کرد و فرمود:
یا داود ! واللَّه ! لهذا فضل من رزق قدیم ، خصّ اللَّه به مریم بنت عمران من الاُفق الأعلی .
اي داود ! سوگند به خدا ! این فضل و لطف خدا از روزي و نصیب قدیمی اوست، که خداوند از افق اعلا مریم، دختر عمران
( را به آن اختصاص داده بود. ( 1
----------------------------------------------
می نویسد : از امام صادق علیه السلام نقل شده که حضرتش فرمود: « بحار الأنوار » 21 - علّامه مجلسی رحمه الله در / 1039
( إذا کان یوم القیامه ولّینا أمر شیعتنا؛ فما کان علیهم للَّه فهو لنا ، وما کان لنا فهو لهم ، وما کان للناس فهو علینا . ( 2
هنگامی که روز قیامت فرا رسد ما سرپرستی اُمور شیعیانمان را عهده دار می شویم، هر حقّی از طرف خداوند بر آنها باشد آن
در اختیار ماست، و هر حقّی که در اختیار ما باشد آن را به شیعیانمان می بخشیم، و هر حقّی که مردم از آنان داشته باشند آن
نیز بر ماست که ادا نماییم .
نویسنده رحمه الله گوید : اي دوستان اهل بیت علیهم السلام ! این حدیث شما را مغرور
. 100 ح 119 / 617 ح 16 ، بحار الأنوار : 47 / -1 الثاقب فی المناقب : 420 ح 3 (با اندکی تفاوت) ، الخرائج : 2
. 313 ح 10 / -2 بحار الأنوار : 27
ص: 605
نسازد، چرا که این عنایت و مهربانی شامل شیعیان است نه مطلق محبّان و دوستان .
آري ، کسی که هدایت ویژه اي روزي او شده، اگر مرتکب اعمالی شود و نتواند از عهده آنها برآید، شامل این حدیث
مبارك است و از ناحیه آن بزرگواران علیهم السلام تلافی خواهد شد.
----------------------------------------------
آمده است : علیّ بن ابی حمزه گوید: « خرائج » و « صراط المستقیم » 22 - در کتاب / 1040
سالی در خدمت امام صادق علیه السلام براي انجام مراسم حج به سوي مکّه به راه افتادیم، در بین راه زیر درخت خرماي
خشکیده اي نشستیم، امام صادق علیه السلام لبهاي مبارکش را براي خواندن دعایی به حرکت درآورد، من نفهمیدم چه
دعایی خواند، آنگاه فرمود :
یا نخله ! أطعمینا ممّا جعل اللَّه فیک من رزق عباده .
اي درخت خرما ! از آنچه خداوند متعال در نهاد تو براي روزي بندگانش قرار داده ، به ما بخوران.
من متوجّه درخت خرما بودم، دیدم درخت به طرف امام صادق علیه السلام کج شد در حالی که داراي برگ ها و بر آن
رطب تازه اي بود .
امام صادق علیه السلام فرمود :
بگو و بخور . « بسم اللَّه » نزدیک شو، و
ما مشغول خوردن رطب ها شدیم ، به راستی که بهترین و لذیذترین خرمایی بود که می خوردم . در این بین ، یکی از اعراب
وقتی این پدیده شگفت انگیز را دید گفت: من مثل امروز سحري بزرگتر از این ندیده بودم.
امام صادق علیه السلام فرمود:
نحن ورثه الأنبیاء لیس فینا ساحر ولا کاهن ، بل ندعو اللَّه فیجیب ، فإن أحببت أن أدعو اللَّه فیمسخک کلباً تهتدي إلی منزلک
، وتدخل علیهم ، وتبصبص لأهلک ؟
ص: 606
ما وارث پیامبران هستیم، در میان ما ساحر و کاهن (شعبده باز) نیست، (این از سحر نیست) بلکه ما از خداوند می خواهیم و او
اجابت می نماید، اگر مایلی از خدا بخواهم تا تو را به سگی مسخ کند تا به خانه ات رفته و پیش خانواده ات براي آنها دم
بجنبانی؟
اعرابی از روي نادانی گفت: آري .
امام صادق علیه السلام دعا فرمود و در همان دم به صورت سگی در آمد و رفت.
امام صادق علیه السلام به من فرمود: از پی او برو!
من پشت سر او به راه افتادم، او وارد روستاي خود شده و به خانه اش رفت، و براي خانواده و فرزندانش دم می جنباند، آنها
چوبی برداشته و او را از خانه بیرون کردند.
من خدمت امام صادق علیه السلام برگشتم و داشتم جریان را به حضرتش بازگو می کردم که ناگاه او آمد و در برابر امام علیه
السلام ایستاد، اشک می ریخت، خود را به خاك می مالید و ناله می کرد .
حضرت به او ترحّم کرد و دعا نمود و به حالت اوّل بازگشت و اعرابی شد. امام صادق علیه السلام به او فرمود:
اي اعرابی! آیا حالا ایمان آوردي؟
( گفت: آري، هزاران هزار مرتبه . ( 1
----------------------------------------------
23 - باز در همان منبع آمده است: یونس بن ظیبان گوید : / 1041
با گروهی از مردم در حضور امام صادق علیه السلام بودیم، از حضرتش پرسیدم: خداوند در قرآن به حضرت ابراهیم علیه
آیا ، « پس چهار نوع از مرغان را انتخاب کن و آنها را ذبح کن » ؛ (2) « فَخُذْ أَرْبَعَهً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ » : السلام می فرماید
185 ح 3 (به صورت اختصار) / 110 ح 147 . این روایت در الصراط المستقیم : 2 / 296 ح 3 ، بحار الأنوار : 47 / -1 الخرائج : 1
نقل شده است.
. -2 سوره بقره ، آیه 260
ص: 607
این چهار مرغ از چند جنس گوناگون بودند ، یا از یک جنس ؟
حضرت فرمود:
أتحبّون إن اُریکم مثله ؟
آیا دوست دارید همانند آن را به شما نشان دهم؟
عرض کردیم: آري .
حضرت فرمود: اي طاووس! ناگاه طاووسی پر زد و در برابر آن حضرت آمد.
آنگاه صدا زد: اي کلاغ! ناگاه کلاغی در برابر حضرتش حاضر شد.
حضرت فرمود: اي باز! ناگاه یک باز شکاري در برابر حضرتش آمد.
آنگاه صدا زد: اي کبوتر! ناگاه کبوتري در برابرش ظاهر شد.
حضرت دستور داد هر چهار پرنده را سر بریده و قطعه قطعه کنند، و پرهاي آنها را بکنند و همه را با هم مخلوط نمایند. سپس
سر طاووس را به دست گرفت و صدا زد : اي طاووس !
ما دیدیم که تمام اعضاي طاووس از گوشت و استخوان و پَر از هم جدا می شدند و همه به سر طاووس می چسبیدند، طاووس
در برابر حضرت زنده شد.
آنگاه حضرت همان طور کلاغ را صدا زد و زنده شد و باز شکاري را صدا زد و کبوتر را صدا زد و همه در برابر حضرت
( زنده شدند. ( 1
----------------------------------------------
24 - باز در همان کتاب می خوانیم: نقل شده است: / 1042
روزي ابن ابی العوجاء با سه نفر از دهري مذهبها ( 2) در مکّه قرار گذاشتند که هر کدام در مقابل قرآن ، یک چهارم از
خودشان بنویسند ، آنان
. 111 ح 148 / 297 ح 4 ، بحار الأنوار : 47 / -1 الخرائج : 1
-2 دهري ها : گروهی بودند که اعتقاد داشتند، نه خدایی هست نه بهشت و نه دوزخی، آنان می گفتند: ما را جز دهر هلاك
نمی کند، و این راه و روش را از روي استحسانات بدون دلیل عقلی محکم و استواري ، براي خود آیین قرار داده بودند .
.(64/ (رجوع شود به مجمع البحرین: 1
ص: 608
با هم عهد و پیمان بستند که سال آینده نوشته هاي خود را در همین محل بیاورند .
وقتی سال آینده در مقام ابراهیم علیه السلام گرد هم آمدند، یکی از آنها گفت : من وقتی این آیه را دیدم که می فرماید:
و گفته شد : اي زمین! آبت را فرو بر! و اي آسمان! خود » ، (1) « وَقیلَ یا أَرْضُ ابْلَعی ماءَكِ وَیا سَماءَ أَقْلِعی وَغیضَ الْماءُ »
از مبارزه دست برداشتم. ، « داري کن و آب فرو نشست
هنگامی که (برادران » ؛ (2) « فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُ وا نَجِیّاً » : دیگري گفت: من نیز وقتی به این آیه رسیدم که می فرماید
از مبارزه با قرآن مأیوس شدم. ، « یوسف) از او مأیوس شدند به کناري رفته و با هم به نجوا پرداختند
و این در حالی بود که آنان پنهانی و آهسته با هم حرف می زدند ، ناگاه پیشواي ششم ، امام صادق علیه السلام از آنجا رد
می شد ، رو به آنها کرد و این آیه شریفه را قرائت فرمود :
. (3) « قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لایَأْتُونَ بِمِثْلِهِ »
. « بگو : اگر انسان ها و پریان گرد هم آیند تا همانند این قرآن را بیاورند هرگز همانند آن را نخواهند آورد »
( آنان با شنیدن این آیه شریفه از آن امام همام ، مبهوت شدند. ( 4
----------------------------------------------
می نویسد: مأمون رقّی گوید: « مناقب » 25 - در کتاب / 1043
من در خدمت مولا و آقایم امام صادق علیه السلام بودم، ناگاه سهل بن حسن
. -1 سوره هود ، آیه 44
. -2 سوره یوسف ، آیه 80
. -3 سوره اسراء ، آیه 88
. 117 ح 156 / 710 ح 5 ، بحار الأنوار : 47 / -4 الخرائج : 2
ص: 609
خراسانی وارد شد و سلام کرد و نشست. رو به حضرتش کرد و گفت:
اي فرزند رسول خدا ! شما رؤوف و مهربان هستید، شما اهل بیت امامتید، چرا از حق خود دفاع نمی کنید، با این که بیش از
صد هزار شیعه دارید همگی که آماده شمشیر زدن در پیشگاه شما هستند؟
امام صادق علیه السلام به او فرمود:
اي خراسانی! بنشین، خداوند حق تو را رعایت نماید؟
کرد و فرمود: حنیفه! تنور را روشن کن. « حنیفه » سپس رو به کنیزي بنام
او تنور را افروخت و تنور یک تکّه آتش گردید که قسمت بالاي آن (از شعله آتش) سفید شد . آنگاه امام علیه السلام رو به
آن خراسانی کرد و فرمود:
اي خراسانی! برخیز و وارد تنور شو!
خراسانی گفت: آقاي من! اي فرزند رسول خدا! مرا با آتش مسوزان، از جرم من در گذر! خداوند از تو بگذرد.
حضرت فرمود: تو را عفو نمودم.
در همین حال ، هارون مکّی - در حالی که کفشهایش را در دست داشت - وارد شد و گفت: سلام بر تو اي فرزند رسول
خدا !
امام صادق علیه السلام به او فرمود :
ألق النعل من یدك ، واجلس فی التنّور .
کفشهایت را بینداز و برو داخل تنور بنشین!
او کفشهایش را انداخت و داخل تنور نشست .
امام صادق علیه السلام شروع کرد با خراسانی صحبت نمودن ، حضرت چنان از جریان هاي خراسان با او صحبت می کرد ؛
گویا این که در خراسان بوده. سپس رو به خراسانی کرد و فرمود:
اي خراسانی! برخیز و ببین در تنور چه خبر است؟!
خراسانی گوید: برخاستم و به طرف تنور رفتم، دیدم آن شخص چهار
ص: 610
زانو در تنور نشسته است. آنگاه از تنور خارج شد و بر ما سلام کرد .
امام صادق علیه السلام رو به خراسانی کرد و فرمود :
در خراسان چند نفر همانند او پیدا می شود؟
عرض کرد: به خدا سوگند! حتّی یک نفر هم پیدا نمی شود.
امام صادق علیه السلام فرمود: نه به خدا! حتّی یک نفر هم نیست.
آنگاه فرمود: أما إنّا لانخرج فی زمان لانجد فیه خمسه معاضدین لنا ، نحن أعلم بالوقت .
( بدان که ما در زمانی که پنج نفر یاور نداشته باشیم ، قیام نمی کنیم . ما خودمان وقت مناسب را بهتر می دانیم . ( 1
----------------------------------------------
چنین نقل می کند: زید « دلائل » از کتاب « کشف الغمّه » 26 - عالم جلیل القدر ، علیّ بن عیسی اربلی رحمه الله در / 1044
شحّام گوید:
روزي امام صادق علیه السلام به من فرمود:
اي زید! چند سال داري؟
عرض کردم: فلان مقدار .
فرمود: اي ابا اسامه! مژده بده که تو با ما و از شیعیان ما هستی، آیا خشنود نیستی که با ما هستی؟
عرض کردم: چرا آقاي من! ولی چگونه امکان دارد که من با شما باشم؟
فرمود: یا زید ! إنّ الصراط إلینا ، وإنّ إلینا ، وحساب شیعتنا إلینا، واللَّه، یا زید ! إنّی أرحم بکم من أنفسکم ، واللَّه ، لکأنّالمیزان
ي أنظر إلیک وإلی الحارث بن المغیره النضري فی الجنّه فی درجه واحده.
اي زید! به راستی که صراط و میزان در دست ماست، حساب شیعیان ما در اختیار ماست، سوگند به خدا! اي زید! من به شما
از خودتان مهربانتر هستم. سوگند به خدا! گویا هم اکنون می بینم که تو و حارث بن مغیره نضري در بهشت در یک درجه و
( مقام هستید. ( 2
----------------------------------------------
. 123 ح 172 / 237 ، بحار الأنوار : 47 / -1 المناقب : 4
. 143 ح 197 / 190 ، بحار الأنوار : 47 / -2 کشف الغمّه : 2
ص: 611
آمده است: فضل بن ابی قرّه گوید: « مجموعه ورّام قدس سره » 27 - در کتاب / 1045
امام صادق علیه السلام عباي خود را پهن می کرد و در آن کیسه هاي دینار را می نهاد و به قاصد می فرمود:
این پول ها را ببر به فلانی و فلانی - از خانواده اش - بده و به آنان بگو : این پول را از عراق براي شما فرستاده اند.
راوي می گوید : آن شخص پول را می گرفت و به آنها می داد و همان فرمایش حضرت را می گفت .
آنان پول را می گرفتند و می گفتند: خدا به تو جزاي خیر دهد که حق خویشاوندي رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم را
رعایت نمودي؟ ولی خداوند میان ما و جعفر حکم کند (!!)
راوي می گوید: وقتی امام صادق علیه السلام - که رویش نورانی تر گردد - این سخن را می شنید ، سر به سجده می گذاشت
و می گفت:
اللهمّ أذلّ رقبتی لولد أبی .
( خداوندا! مرا پیش فرزندان پدرم فروتن و خاضع قرار بده . ( 1
----------------------------------------------
آمده است : هشام گوید: « خرائج » و « مناقب » 28 - در کتاب / 1046
یکی از بزرگانِ اهل جبل هر سالی که به حج مشرّف می شد خدمت امام صادق علیه السلام می رسید.
امام علیه السلام او را در یکی از خانه هاي خود ، در مدینه جاي می داد. حجّ او و ماندنش در مدینه به درازا می کشید . به
همین جهت سالی ده هزار درهم به امام علیه السلام تقدیم نمود تا براي او خانه اي در مدینه بخرد، آنگاه به حجّ مشرّف شد .
موقع بازگشت به امام علیه السلام عرض کرد : قربانت گردم ، براي من خانه
. 60 ح 114 / -1 بحار الأنوار : 47
ص: 612
خریدي ؟ فرمود:
آري . آنگاه امام علیه السلام سند و نوشته اي را به او داد که در آن نوشته بود:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم ، هذا ما اشتري جعفر بن محمّد علیهما السلام لفلان بن فلان الجبلی : اشتري له داراً فی الفردوس ،
حدّها الأوّل رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم ، والحدّ الثانی أمیرالمؤمنین علیه السلام ، والحدّ الثالث الحسن بن علیّ علیه
السلام ، والحدّ الرابع الحسین بن علیّ علیهما السلام .
به نام خداوند بخشنده مهربان ، این سند خانه اي است که جعفر بن محمّد براي فلانی فرزند فلان جبلی خریده است. براي او
خانه اي در بهشت خریده که: حدّ اوّل آن خانه رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم و حدّ دوّم آن، خانه امیر مؤمنان علی علیه
السلام و حدّ سوّم آن، خانه حسن بن علی علیهما السلام و حدّ چهارم آن، خانه حسین بن علی علیهما السلام است .
وقتی او نوشته را خواند گفت: من راضیم، خدا مرا فداي شما گرداند.
امام علیه السلام فرمود: من آن پول را در میان فرزندان امام حسن و امام حسین علیهما السلام تقسیم کردم، اُمیدوارم خداوند
آن را از تو بپذیرد و پاداش تو را بهشت قرار دهد.
راوي گوید: آن شخص ، سند را گرفت و به وطن خود بازگشت ، پس از لختی بیمار شد ، در اثر همان بیماري به بستر مرگ
افتاد، او خانواده اش را جمع کرد و آنها را سوگند داد که آن سند را با او دفن کنند، این بگفت و جان به جان آفرین تسلیم
کرد .
خانواده او ، طبق سفارش آن بزرگ مرد عمل کردند، وقتی بامدادان سر قبرش رفتند، روي آن ، سندي را دیدند که در آن
نوشته شده بود:
(1) .« به خدا سوگند ! که ولیّ خدا ، جعفر بن محمّدعلیهما السلام به آنچه گفته بود، وفا کرد »
----------------------------------------------
می نویسد: ولید بن صبیح گوید: « الخرائج و الجرائح » 29 - در کتاب / 1047
. 134 ح 183 / 303 ح 7 ، با تفاوت در الفاظ، بحار الأنوار : 47 / 233 ، الخرائج: 1 / -1 المناقب: 4
ص: 613
شبی با عدّه اي از رفقا خدمت امام صادق علیه السلام بودیم، ناگاه شخصی درب منزل را کوبید، امام علیه السلام به کنیز
فرمود:
ببین کیست؟
کنیز پشت در رفت و برگشت و گفت: عمویت عبد اللَّه بن علی است.
امام علیه السلام به او فرمود: بگو بیاید و رو به ما کرد و فرمود:
به اتاق دیگري بروید .
ما وارد اتاق دیگري شدیم، صداي حرکت شخصی را در آنجا احساس کردیم و گمان کردیم که یکی از بانوان امام علیه
السلام است، به همین جهت ، کنار هم نشستیم .
وقتی عبداللَّه بن علی وارد شد هر چه توانست به امام علیه السلام ناشایسته گفت، آنگاه بیرون رفت، ما نیز از اتاق بیرون
آمدیم، امام علیه السلام شروع به ادامه سخن کرد و از همانجایی که موقع ورود او، سخنش را قطع کرده بود، ادامه داد.
یکی از ما گفت: این شخص چنان با شما حرف زد که ما گمان نمی کنیم کسی با شما چنین برخورد نماید، ما می خواستیم
بیرون بیاییم و پاسخ او را بدهیم. امام علیه السلام فرمود:
آرام باشید! در میان ما دخالت نکنید.
پاسی از شب گذشت، باز شخصی درب خانه را زد، حضرت به کنیز فرمود: ببین کیست؟
کنیز پشت در رفت و باز گشت و گفت: عمویت عبد اللَّه بن علی است .
امام علیه السلام به ما فرمود: به همانجایی که بودید ، برگردید.
آنگاه به او اجازه ورود دادند . او داخل شد، در حالی که با صداي بلند می گریست، و می گفت: پسر برادر ! مرا ببخش، خدا
شما را ببخشد، از من در گذر ، خدا از تو درگذرد.
امام علیه السلام فرمود:
ص: 614
غفر اللَّه لک یا عمّ ! ما الّذي أحوجک إلی هذا یا عمّ؟
خدا تو را ببخشد عموجان! چه شده که چنین می گویی؟
گفت: پس از این که از خانه شما رفتم، خوابیدم ، همین که خوابیدم، دو نفر مرد سیاه پوست وحشتناك به من حمله کرده و
مرا گرفتند و بازوان مرا بستند، یکی از آنها به دیگري گفت: او را به سوي آتش ببر.
او مرا به سوي آتش برد، در این هنگام به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم برخوردم ، عرض کردم: اي رسول خدا ! آیا
نمی بینید با من چه رفتاري می نمایند؟
فرمود: مگر تو نبودي که به فرزندم چنین و چنان گفتی؟
عرض کردم: اي رسول خدا ! دیگر نمی گویم.
حضرت دستور داد تا مرا رها کنند، آنان مرا رها کردند، ولی هنوز هم از شدّت ریسمان در بازوانم احساس درد می کنم.
امام صادق علیه السلام فرمود :
وصیّت خود را بکن.
عرض کرد: به چه چیزي وصیّت کنم؟ من ثروتی ندارم، از طرفی ، داراي عیال زیادي هستم و مقروضم .
امام صادق علیه السلام فرمود:
دینک علَیّ و عیالک إلی عیالی ؛
قرضت را من ادا می کنم، و زن و بچّه ات را جزو خانواده خود قرار می دهم.
او نیز وصیّت کرد، ما هنوز از مدینه خارج نشده بودیم که عبداللَّه بن علی مرد . امام صادق علیه السلام اهل و عیال او را جزو
( خانواده خود قرار داد، قرضش را ادا کرده و دخترش را به ازدواج پسر خود درآورد . ( 1
----------------------------------------------
فرزند شیخ طوسی قدس سره آمده است : داود بن کثیر رقّی گوید: من در محضر باسعادت « امالی » 30 - در کتاب / 1048
پیشواي ششم ، امام صادق علیه السلام حضور داشتم، حضرت بدون مقدّمه به من فرمود:
. 96 ح 110 / 619 ح 19 ، بحار الأنوار : 47 / -1 الخرائج : 2
ص: 615
یا داود ! لقد عُرضت علیّ أعمالکم یوم الخمیس ، ورأیت فیما عُرض علیّ من عملک صلتک لابن عمّک فلان فسرّنی ذلک ،
إنّی علمت أنّ صلتک له أسرع لفناء عمره وقطع أجله .
اي داود ! روز پنجشنبه اعمال شما بر من عرضه شد، من در میان اعمال تو ، عمل صله رحم تو با پسر عمویت فلانی را دیدم و
از این جهت خوشحال شدم، من می دانم که صله رحم تو باعث زود از دنیا رفتن او و قطع اجلش خواهد شد.
داود گوید: من پسرعموي معاند، ناصبی و خبیثی داشتم، خبردار شدم که وضع زندگانیش خیلی بد شده به همین جهت ، پیش
( از آن که عازم مکّه شوم مقداري پول به او فرستادم، وقتی وارد مدینه شدم امام صادق علیه السلام این خبر را به من دادند. ( 1
----------------------------------------------
می نویسد: ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود : « کنز الفوائد » 31 - در کتاب / 1049
یا أبا محمّد ! إنّ للَّه ملائکه تسقط الذنوب عن ظهور شیعتنا کما تسقط الریح الورق من الشجر أوان سقوطه .
اي ابا محمّد! به راستی که خداوند را فرشتگانی است که گناهان را از دوش شیعیان ما می ریزند همانطور که باد در فصل
پاییز برگ درختان را می ریزد!
. « و براي مؤمنان استغفار می کنند » ؛ (2) « وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذینَ آمَنُوا » : و این است تفسیر فرمایش خداي متعال که می فرماید
سوگند به خدا! استغفار آنها به شما اختصاص دارد، نه به دیگران، اي ابا محمّد! آیا این سخن موجب سرور و خوشحالی تو
شد؟
( عرض کردم : آري . ( 3
. -1 امالی طوسی : 413 ح 77 مجلس 14
. -2 سوره غافر ، آیه 7
49 ضمن ح 93 . نظیر این روایت را ثقه الإسلام کلینی در / 209 ح 5 و 68 / 528 ح 4 ، بحار الأنوار : 24 / -3 تأویل الآیات : 2
33 آورده است. /8 - الکافی : 35
ص: 616
در حدیث دیگري با همان سلسله سند آمده است: حضرت فرمود:
« وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذینَ آمَنُوا ... وَاتَّبَعُوا سَبیلَکَ وَقِهِمْ عَذابَ الْجَحیم » : این همان تفسیر فرمایش خداي متعال است که می فرماید
؛ (1)
و براي مؤمنان استغفار می کنند (ومی گویند) خداوندا ! رحمت و علم تو همه چیز را فرا گرفته است ، پس کسانی را که توبه »
. « کرده اند و از سبیل و راه تو پیروي می کنند بیامرز ، و آنان را از عذاب جهنّم حفظ و نگهداري کن
شما هستید و غیر شما اراده نشده ، « مؤمنان » ؛ « الّذین آمنوا » علی علیه السلام است و منظور از « راه خدا » ؛ « سبیل اللَّه » بنابراین
( است . ( 2
----------------------------------------------
می نویسد : سماعه گوید: من وارد محضر امام صادق علیه السلام شدم، با خودم « بصائر الدرجات » 32 - در کتاب / 1050
حرف می زدم. وقتی امام علیه السلام دید فرمود:
چه شده؟ چرا با خودت حرف می زنی؟ می خواهی امام باقر علیه السلام را ببینی؟
عرض کردم: آري.
فرمود: برخیز و وارد آن اتاق شو!
من برخاستم و وارد اتاق شدم، ناگاه امام باقر علیه السلام را دیدم.
حضرت فرمود : پس از شهادت امیر مؤمنان علی علیه السلام گروهی از شیعیان خدمت امام حسن صلی الله علیه وآله وسلم
رسیده و از آن حضرت پرسشهایی کردند.
امام حسن علیه السلام فرمود: اگر امیر مؤمنان علی علیه السلام را ببینید، می شناسید؟
گفتند: آري.
حضرت فرمود : پس پرده را بالا بزنید ؛ آنان پرده را بالا زدند، ناگاه امیر مؤمنان علی علیه السلام را دیده و آن حضرت را
شناختند .
امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود:
یموت من مات منّا ولیس بمیّت ، ویبقی من بقی منّا حجّه علیکم.
( کسی که از ما می میرد، ولی در واقع نمرده است، و کسی که از ما باقی می ماند ، حجّت براي شماست . ( 3
----------------------------------------------
. -1 سوره غافر ، آیه 7
. 210 ح 6 / 528 ح 5 ، بحار الأنوار : 24 / -2 تأویل الآیات : 2
. 303 ح 4 / -3 بصائر الدرجات : 275 ح 4 ، بحار الأنوار : 27
ص: 617
33 - در کتاب سیّد حسن بن کبش آمده است: ابوبصیر گوید: / 1051
امام صادق علیه السلام فرمود:
یا أبامحمّد! إنّ عندنا سرّاً من سرّ اللَّه، وعلماً من علم اللَّه لایحتمله ملک مقرّب ، ولا نبیّ مرسل ، ولا مؤمن امتحن اللَّه قلبه
للإیمان .
اي ابا محمّد ! همانا نزد ما سرّي از اسرار خدا و دانشی از دانش (بی پایان) اوست که توانایی حمل آن را نه فرشته مقرّب، نه
پیامبر مرسل و نه مؤمنی که خداوند دلش را با ایمان آزموده ، ندارند .
به خدا سوگند ! خداوند جز ما را بر حمل این، مکلّف نفرموده و کسی غیر از ما را بر این امر نگماشته است. به راستی که نزد
ما سرّي از اسرار خدا، و علمی از دانش بیکران اوست. خداوند ما مأمور رساندن این علم نمود، ما این دانش را از جانب حق
تعالی رساندیم، ولی نه محلّی بر آن یافتیم و نه کسی که اهلیّت آن را داشته و نه کسی را یافتیم که بتواند آن را حمل کند، تا
این که خداوند متعال براي این امر ، گروه هایی را آفرید ، آنان از طینت حضرت محمّد صلی الله علیه وآله وسلم و فرزندان او
علیهم السلام و از نوري که حضرت محمّد صلی الله علیه وآله وسلم و فرزندانش را آفریده بود، آفریده شدند، خداوند آنان را
با باقی مانده رحمتی که حضرت محمّدصلی الله علیه وآله وسلم از آن ساخته و پرداخته ، ساخته است.
ما مأموریت الهی را که به ما واگذار شده بود بر این گروه رساندیم، آنان از ما پذیرفته و متحمل آن شدند، و یاد ما به ایشان
رسید ، پس دل هاي آنان به سوي معرفت و شناخت و سخن ما متمایل شد .
اگر آنان از چنین طینت و نوري خلق نشده بودند هرگز چنین نبودند و سوگند به خدا! نمی توانستند این امر خطیر را تحمّل
کنند.
آنگاه فرمود: همانا خداوند متعال گروهی را نیز براي دوزخ و آتش آفرید، به ما امر شد که این پیغام را - همچنان که به آن
گروه رساندیم - به آنان نیز برسانیم .
ما این امر خطیر را به آنان ابلاغ نمودیم، آنان از این امر مشمئز شده و دلهایشان نفرت پیدا کرد، و این امر را رد کردند و حمل
نکردند، بلکه تکذیب نموده و گفتند: آنان ساحر و کذّاب هستند.
ص: 618
پس خداوند بر دلهایشان مهر زد و این امر را از یاد آنها برد . آنگاه برخی از حقایق را بر زبان آنان جاري ساخت، آنان
ناخودآگاه به آن حقایق گویا هستند؛ ولی دلهایشان منکر آن است . و این به جهت آن است که خدا از اولیاي خود و اهل
طاعتش بدي را دفع کند .
و اگر چنین نبود ، کسی در روي زمین ، او را عبادت نمی کرد . پس به ما امر شد که اسرار را از آنان نگه داشته و پنهان
نماییم.
بنابراین، این حقایق را از کسانی که خداوند امر به نگه داري از آنان نموده پنهان دارید و از کسانی که خدا امر بر کتمان از
آنان نموده ، کتمان کنید .
راوي گوید: آنگاه حضرت دست مبارکش را بالا برد و گریست و فرمود:
اللهمّ إنّ هؤلاء لشرذمه قلیلون فاجعل محیاهم محیانا ، ومماتهم مماتنا ، ولاتسلّط علیهم أعداءك فتفجعنا بهم ، فإنّک إن فجعتنا
بهم لم تعبد أبداً فی أرضک .
خداوندا! اینان (شیعیان) عدّه اي اندك هستند، زندگی آنان را همانند زندگی ما و مرگ آنان را همانند مرگ ما قرار ده!
دشمنانت را بر آنان چیره و مسلّط نگردان تا بدین وسیله دل ما را به درد آوري، چرا که اگر تو ما را به جهت آنان مصیبت
( زده کنی هرگز کسی در روي زمین تو را عبادت نخواهد کرد . ( 1
----------------------------------------------
آمده است: بکیر بن اعین گوید : امام صادق علیه السلام بازوي مبارك خویش را گرفت و « مناقب » 34 - در کتاب / 1052
فرمود :
یا بکیر! هذا واللَّه جلد رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم، وهذه واللَّه عروق رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم وهذا واللَّه
عظمه، وهذا واللَّه لحمه، واللَّه إنّی لأعلم ما فی السماوات وأعلم ما فی الأرض ، وأعلم ما فی الدنیا ، وأعلم ما فی الآخره .
اي بکیر! سوگند به خدا! این پوست رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم است و این رگهاي آن حضرت است و به خدا قسم!
این استخوان و این گوشت اوست.
سوگند به خدا! به راستی که من به آنچه در آسمانها و زمین است و آنچه در دنیا و آخرت است، آگاه هستم.
209 ح 105 نقل شده است . / -1 نظیر این روایت در بحار الأنوار : 2
ص: 619
در این هنگام حضرت متوجّه شد که چهره گروهی از این سخنان ، دگرگون شد ، بنابراین فرمود :
؛ (1) « وَنَزَّلْنا عَلَیْکَ الکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ » : اي بکیر! من این دانش را از کتاب خداي متعال می دانم، آنجا که می فرماید
(2) . « و ما این کتاب را بر تو فرود آوردیم که بیانگر همه چیز است »
----------------------------------------------
35 - باز در همان کتاب آمده است: صفوان بن یحیی از برخی از افراد خودش نقل می کند که امام صادق علیه السلام / 1053
فرمود:
واللَّه ! لقد اُعطینا علم الأوّلین والآخرین .
سوگند به خدا! دانش اوّلین و آخرین به ما عطا شده است.
یکی از یارانش عرض کرد: قربانت گردم، آیا شما علم غیب می دانید؟
فرمود: ویحک ! إنّی لأعلم ما فی أصلاب الرجال وأرحام النساء ، ویحکم! وسعوا صدورکم ولتبصر أعینکم ولتع قلوبکم، فنحن
حجّه اللَّه تعالی فی خلقه ولن یسع ذلک إلّا صدر کلّ مؤمن قوي قوّته کقوّه جبال تهامه إلّا بإذن اللَّه .
واي بر تو! ما آنچه را که در صُلب مردان و رحم زنان است خبر داریم .
واي بر شما! سینه هایتان را گسترش دهید، چشمانتان را باز کنید و دلهایتان را پذیرا کنید! ما حجّت خداي متعال در میان
بندگانش هستیم، کسی را یاراي کشش این سخن نیست جز سینه مومنی که نیروي او همانند نیروي کوه تهامه باشد و با اذن
خدا بپذیرد.
سوگند به خدا! اگر بخواهم تعداد همه ریگهاي بیابانها را بگویم، شما را از آن آگاه می نمایم، هیچ شب و روزي نیست جز
اینکه این ریگ ها همانند این مردم تولید مثل می نمایند. سوگند به خدا ! شما پس از من با هم دشمن خواهید شد تا جایی
( که برخی، بعضی دیگر را از بین خواهید برد. ( 3
----------------------------------------------
. -1 سوره نحل ، آیه 89
250 (با اندکی تفاوت) . / -2 المناقب : 4
. 250/ -3 المناقب : 4
ص: 620
می نویسد : فیضه بن یزید جعفی گوید: « تفسیر فرات » 36 - در / 1054
محضر امام صادق علیه السلام شرفیاب شدم، نزد آن حضرت ، بوس بن ابی درس ، ابن ظبیان و قاسم بن عبدالرحمان صیرفی
حضور داشتند ، سلام کردم و نشستم ، عرض کردم : اي فرزند رسول خدا ! براي استفاده از محضرتان خدمتتان رسیدم .
فرمود:
بپرس، و مختصر کن.
عرض کردم: پیش از آن که خداوند آسمان برافراشته ، زمین گسترده و نور و تاریکی را بیافریند، شما کجا بودید؟
فرمود:
اي فیضه! چرا در همچو زمان و شرایطی چنین سؤالی پرسیدي؟ مگر نمی دانی محبّت ما (از ترس) کتمان می شود، و دشمنی
ما آشکار شده و ما را دشمنانی جنّی است که احادیث ما را به دشمنان انسی ما منتقل می کنند، و به راستی که دیوارها مانند
انسانها گوش دارند!
عرض کردم: سؤالی است که از خدمتتان پرسیدم.
فرمود:
اي فیضه! پیش از پانزده هزار سال از آفرینش آدم علیه السلام ، ما اشباح و موجودات نورانی بودیم که پیرامون عرش الهی به
تسبیح خدا مشغول بودیم. هنگامی که خداوند حضرت آدم علیه السلام را آفرید، انوار ما را در صلب او قرار داد، ما پیوسته از
صلب پاکی به رحم پاك و مطهّري منتقل می شدیم، تا این که خداوند متعال حضرت محمّد صلی الله علیه وآله وسلم را
برانگیخت.
فنحن عروه اللَّه الوثقی ، من استمسک بنا نجا ، ومن تخلّف عنّا هوي ، لاندخله فی باب ردي ضلاله ولانخرجه من باب هدي ،
ونحن رعاه دین اللَّه ، ونحن عتره رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم ، ونحن القبّه الّتی طالت أطنابها واتّسع فناؤها ، من ضوي
إلینا نجا إلی الجنّه ، ومن تخلّف عنّا هوي إلی النار .
بنابراین، ما عروه الوثقی و ریسمان محکم خدا هستیم، هر کس به ما چنگ بزند نجات می یابد و هر که از ما تخلّف کند
سقوط خواهد کرد، (هر کس از ما پیروي کند) او را به راه ضلالت و گمراهی وارد نمی کنیم. و از راه هدایت
ص: 621
خارج نمی نماییم. ما حافظان دین خدا هستیم ، ما عترت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم هستیم، ما همان خیمه اسلام
هستیم که طنابهاي آن طولانی و محکم و فضاي آن بسیار گسترده است.
هر کس زیر لواي ما بیاید راهش به سوي بهشت است، و هر که از ما تخلّف ورزد به سوي آتش سقوط خواهد کرد.
ثُمَّ إنَّ × إِنَّ إلَیْنا إیابَهُمْ » : عرض کردم : ستایش سزاوار ذات پاك پروردگار یکتا است ، از معناي فرمایش خدا که می فرماید
می پرسم؟ ، « به راستی که بازگشت آنان به سوي ماست . به راستی آنگاه حسابشان (نیز) با ماست » ؛ (1) « عَلَیْنا حِسابَهُم
فرمود: تنزیل این آیه در مورد ماست .
عرض کردم: من از تفسیرش می پرسم؟
فرمود:
نعم یا فیضه ! إذا کان یوم القیامه جعل اللَّه حساب شیعتنا علینا ، فما کان بینهم وبین اللَّه استوهبه محمّد صلی الله علیه وآله وسلم
من اللَّه ، وما کان فیما بینهم وبین الناس من المظالم أدّاه محمّد صلی الله علیه وآله وسلم عنهم ، وما کان فیما بیننا وبینهم وهبناه
لهم حتّی یدخلون الجنّه بغیر حساب .
آري، اي فیضه! هنگامی که روز قیامت برپا می شود، خداوند حساب شیعیانمان را بر عهده ما می گذارد، پس آنچه میان آنها
و خداست، حضرت محمّدصلی الله علیه وآله وسلم از خدا طلب بخشش می کند و حقوقی که میان آنها و مردم است حضرت
محمّد صلی الله علیه وآله وسلم از طرف آنها ادا می نماید و آنچه میان ما و آنهاست ما براي شیعیانمان می بخشیم تا این که
( بدون حساب وارد بهشت می شوند. ( 2
( نویسنده رحمه الله گوید : ما در ذیل حدیث 21 همین بخش توضیحی در این مورد دادیم ، مراجعه شود . ( 3
--------------------------------------------
. -1 سوره غاشیه ، آیه 25 و 26
. -2 تفسیر فرات : 552 ح 707
-3 رجوع شود به : آخر صفحه 604 از همین مجلّد .
ص: 622
پایان بخش هشتم
اشاره
اینک به پایان این بخش رسیدیم ، در این قسمت به مطالبی که خالی از فایده نیست ، می پردازیم :
امام صادق علیه السلام 􀀀 نخست : اشعار عجلی شاعر اهل بیت ، هنگام تشییع جنازه
دوم : اشعار منسوب به امام جعفر صادق علیه السلام
سوّم : کلام ابومنذر ، نسب شناس مشهور در مورد امام صادق علیه السلام
چهارم : موعظه و پندي رسا از امام صادق علیه السلام در مورد تحصیل طریق بندگی
پنجم : موعظه اي دیگر از امام صادق علیه السلام
ه امام صادق علیه السلام 􀀀 نخست: اشعار عجلی شاعر اهل بیت ، هنگام تشییع جناز
آمده است: عیسی بن داب گوید: « مقتضب الأثر » در کتاب
وقتی جنازه شریف امام صادق علیه السلام را براي خاکسپاري به سوي بقیع می بردند ، ابوهریره عجلی ( 1) چنین سرود:
أقول وقد راحوا به یحملونه
علی کاهل من حاملیه وعاتق
أتدرون من ذا تحملون إلی الثري؟
ثبیراً ثوي من رأس علیاء شاهق
غداه حثّی الحاثّون فوق ضریحه
تراباً وأولی کان فوق المفارق
أیا صادق ابن الصادقین ألیّه
بآبائک الأطهار حلفه صادق
لحقّاً بکم ذوالعرش اُقسم فی الوري
فقال : تعالی اللَّه ربّ المشارق
نجوم هی إثنا عشره کنّ سُبّقاً
( إلی اللَّه فی علم من اللَّه سابق ( 2
می گویم ، در حالی که حاملان ، پیکر او را بر شانه هایشان به سوي گورستان می برند :
آیا می دانید چه شخصیتی را به سوي خاك حمل می کنید؟ کوهساري بلند که از اوج به نشیب آمده ، در گوري مدفون می
شود .
بامدادان ، خاك ریزان بر مرقد او خاك خواهند ریخت ، در حالی که سزاوار است بر سر خویش خاك بریزیم .
اي صادق فرزند پیشوایان راستگو ! سوگند صادقانه به پدران پاك تو ؛
به حقیقت ، شما صاحب عرش هستید و در میان مردم سوگند یاد می کنم و
او را جزء شعراي اهل بیت علیهم « المعالم » -1 ابو هریره عجلی ؛ از جمله افرادي است که ابن شهراشوب رحمه الله در کتاب
السلام شمرده است .
. 332 ح 24 / -2 مقتضب الأثر : 52 ، بحار الأنوار : 47
ص: 623
می گویم : بلندمرتبه است پروردگار مشارق .
آري ، آنان دوازده ستاره بودند که از هر پیشی گیرنده ، به سوي خداي متعال پیشی گرفته اند .
------------------------------------------
دوم: اشعار منسوب به امام جعفر صادق علیه السلام
اشعار زیر از امام صادق علیه السلام روایت شده است:
فی الأصل کنّا نجوماً یستضاء بنا
وللبریّه نحن الیوم برهان
نحن البحور الّتی فیها لغائصکم
درّ ثمین ویاقوت ومرجان
مساکن القدس والفردوس نملکها
ونحن للقدس والفردوس خزّان
من شذّ عنّا فبرهوت ساکنه
( ومن أتانی فجنّات وولدان ( 1
ما در اصل ، ستارگانی بودیم که ملکوتیان به وسیله ما طلب روشنایی می کردند و ما امروز هم از براي آفریدگان دلیل و
برهان هستیم .
ما همان دریاهایی هستیم که در میان آنان ، شناوران شما دُرهاي گرانبها و گوهر و یاقوت و مرجان بدست می آورند .
ما جایگاه قدس و بهشت برین را مالک می شویم ؛ و خزانه داران آن جایگاه قدسی و بهشت برین ما هستیم .
هر که از ما رو گرداند ، برهوت جایگاه اوست و کسی که به سوي ما بیاید بهشت و ولدان ( 2) براي اوست.
-------------------------------------------
سوّم: کلام ابومنذر ، نسب شناس مشهور در مورد امام صادق علیه السلام
آمده است: ابو منذر، هشام بن محمّد بن سائب - نسب شناس ، دانشمند مشهور به فضل و دانش و آشنا به « رجال کبیر » در
تاریخ از مذهب امامیّه - گوید :
به بیماري سختی مبتلا شدم تا جایی که دانش خود را فراموش نمودم، محضر امام صادق علیه السلام شرفیاب شدم، حضرت با
کاسه اي مرا سیراب نمود که در آن علم و دانش نهاده بود و دانش من باز گشت .
او کسی بود که در هنگام حضورش در محضر امام صادق علیه السلام ، حضرت
. 26/ 276 ، بحار الأنوار : 47 /4 - -1 المناقب : 277
. ( اطراف ایشان می گردند نوجوانانی که جاودانه اند . (سوره واقعه ، آیه 17 ؛ « یَطُوفُ عَلَیْهم وِلْدانٌ مُخَلَّدُون » -2
ص: 624
( او را در کنار خود جاي می داد و مورد احترام حضرتش بود . ( 1
سمعانی و دیگران در مورد نیروي حافظه وي می گویند: او قرآن را در مدّت سه روز حفظ نمود.
نویسنده رحمه الله گوید : هیچ تازگی ندارد ، چرا که ، کسی که امام صادق علیه السلام او را از کاسه علم سیراب کند او
قرآن را در کمتر سه روز نیز حفظ کند.
از دانشمند مزبور حدود صد جلد کتاب به یادگار مانده و او از نسب شناسان و از دانشمندترین مردم نسبت به نسب رسول
خداصلی الله علیه وآله وسلم بود .
------------------------------------------
چهارم: موعظه و پندي رسا از امام صادق علیه السلام در مورد تحصیل طریق بندگی
موعظه و پندي رسا از امام صادق علیه السلام در مورد تحصیل طریق بندگی :
می نویسد: به نسخه اي دست یافتم که به خطّ شیخ بهایی قدس سره بود ، « بحار الأنوار » علّامه بزرگوار، مجلسی قدس سره در
در آن نسخه آمده بود :
شیخ شمس الدین محمّد بن مکّی گوید : من از دستخطّ شیخ احمد فراهانی نقل می کنم ، وي از عنوان بصري - که پیرمرد
بزرگی بود و 94 سال سن داشت - نقل می کند .
عنوان بصري گوید : من چند سال بود که نزد مالک بن انس آمد و شد داشتم، هنگامی که امام جعفر صادق علیه السلام به
مدینه آمد خدمتش شرفیاب شدم و دوست داشتم همانند مالک ، از او نیز بهره اي ببرم .
روزي آن حضرت به من فرمود :
من شخصی هستم که تحت نظر حکومت می باشم در عین حال در هر ساعتی از ساعات شبانه روز، اورادي دارم که بر آن
مواظبت می نمایم. بنابراین، مرا از وردم باز مدار، و برو نزد مالک و از او بهره بگیر ، همچنان که تا حال نزد او می رفتی.
من از این سخن ناراحت شده و محزون گشتم، از حضورش مرخص
. -1 تعلیقات علی منهج المقال : 367
ص: 625
شده و پیش خودم گفت: اگر او در من خیري می دید مرا از پیش خود نمی راند و راهی براي رفت و آمد و کسب فیض می
گذاشت.
با این حال وارد مسجد رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم شدم، بر حضرتش سلام نمودم، فرداي همان روز ، باز به روضه
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم مشرّف شدم و دو رکعت نماز خواندم، و دعا نموده و گفتم: بار خدایا! بار خدایا! از تو می
خواهم که دل جعفر علیه السلام را با من مهربان کرده و از علومش به من روزي کنی تا به وسیله آن به راه مستقیم تو هدایت
گردم .
پس از این دعا با دلی غمگین به خانه خودم باز گشتم و تصمیم گرفتم دیگر به خانه مالک بن انس نروم، چرا که قلبم از مهر
امام صادق علیه السلام پر شده بود، من جز براي نماز واجب، از خانه بیرون نمی رفتم .
چند روز گذشت، دیگر طاقتم طاق شده و صبرم تمام گشت و دلم تنگ دیدار حضرتش گردید . پس از نماز ، آماده شده ،
کفشم را پوشیده و ردا بر دوش انداخته و به سوي خانه امام صادق علیه السلام حرکت کردم . وقتی کنار درب حضرتش
رسیدم ، در زده و اجازه ورود خواستم .
خادمی خارج شد و گفت: چه می خواهی ؟
گفتم: می خواهم بر شریف و بزرگوار سلامی کرده و اظهار ارادت کنم .
گفت: او در مصلّاي خود مشغول نماز است.
من در آستانه در نشستم، اندکی نگذشته بود که خادم بیرون آمد و گفت: به برکت خدا وارد شو.
وارد خانه شدم، سلام عرض کردم، حضرت فرمود :
بنشین خدا تو را بیامرزد.
من نشستم، اندکی سر به زیر انداخت، سپس سر مبارك بالا آورد و فرمود: کنیه تو چیست؟
عرض کردم: ابو عبداللَّه .
ص: 626
فرمود: خداوند تو را در مورد کنیه ات ثابت و استوار داشته و موفّقت نماید . اي ابا عبداللَّه ! چه سؤال داري ؟
با خودم گفتم: اگر از زیارت این آقا و سلام بر حضرتش جز همین دعا بهره اي نداشتم ، باز خیلی زیاد بود .
آنگاه سر مبارك بالا گرفت و پرسید : سؤالت چیست؟
عرض کردم : از خداوند خواستم تا دل شما را نسبت به من مهربان قرار داده و از دانش تو روزیم نماید ، و امیدوارم خداي
متعال این دعاي شریف مرا پاسخ دهد . فرمود:
یا أباعبداللَّه! لیس العلم بالتعلّم ، إنّما هو نور یقع فی قلب من یرید اللَّه تبارك وتعالی أن یهدیه، فإن أردت العلم فاطلب أوّلًا فی
نفسک حقیقه العبودیّه واطلب العلم باستعماله، واستفهم اللَّه یفهمک .
اي ابا عبداللَّه ! علم با یادگرفتن و آموختن نیست، بلکه آن نوري است که خداوند متعال در دل هر که می خواهد او را هدایت
کند ، قرار می دهد. اگر در پی علم و دانش هستی، پس نخست در دلت حقیقت عبودیّت و بندگی را بطلب و علم را با عمل
نمودن، دریاب و از خداوند طلب فهم کن تا بفهمی.
عرض کردم: اي آقاي بزرگوار !
فرمود: بگو اي ابا عبداللَّه!
عرض کردم: یا أبا عبداللَّه ! ما حقیقه العبودیّه ؟
اي ابا عبداللَّه! حقیقت بندگی چیست؟
فرمود: ثلاثه أشیاء : أن لا یري العبد لنفسه فیما خوّله اللَّه ملکاً ، لأنّ العبید لایکون لهم ملک یرون المال مال اللَّه یضعونه حیث
أمرهم اللَّه به ، ولا یدبّر العبد لنفسه تدبیراً ، وجمله اشتغاله فیما أمره تعالی به ونهاه عنه .
حقیقت بندگی سه چیز است:
1 - بنده در آنچه که خداوند به او از فضلش عطا نموده ملکیّتی احساس نکند. چرا که بندگان هرگز داراي ملک و مال
نیستند، آنان مال را از آن خداوند می دانند ، و در آنجا که خدا امر فرموده مصرف می نمایند ؛
ص: 627
2 - و بنده هرگز براي خویشتن تدبیري نمی اندیشد ؛
3 - و همه مشغولیّت او در دستورات خداوند متعال و اجتناب از منهیّات اوست .
وقتی بنده اي خود را در آنچه خداوند به او از فضلش عنایت فرموده مالک نداند، انفاق براي او در مواردي که خداوند به او
امر به انفاق نموده، آسان می شود.
وقتی بنده اي تدبیر خود را به مدبّر خودش واگذار کند، مصایب دنیا بر او آسان می گردد.
وقتی بنده اي به اطاعت از دستورات خدا و اجتناب از منهیّات او مشغول شود، فرصتی براي خودنمایی و فخرفروشی و جدال با
مردم پیدا نمی کند.
وقتی خداوند با این سه خصلت بنده اي را گرامی داشت، زندگی در دنیا، و رفتار با ابلیس و مردم بر او آسان می گردد، دیگر
دنیا را براي تکاتر و زیاده طلبی و تفاخر، و آنچه در نزد مردم است براي عزّت و برتري جویی طلب نمی کند، و روزگارش را
با بطالت نمی گذراند .
و این نخستین درجه تقواست که خداوند متعال می فرماید:
؛ (1) « تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لایُریدُونَ عُلُوّاً فِی الْأَرْضِ وَلا فَساداً وَالْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ »
این سراي آخرت را براي کسانی قرار می دهیم که اراده برتري جویی در زمین و فساد ندارند و سرانجام ، نیک براي »
. « پارسایان است
عرض کردم: اي ابا عبداللَّه! براي من سفارشی بفرمایید!
فرمود: تو را به نه چیز سفارش می نمایم، اینها سفارش من براي کسانی است که در جست و جوي راهی به سوي خدا هستند،
و از خداوند می خواهم که تو را براي عمل به این سفارشها موفّق گرداند.
از این نه سفارش؛ سه مورد در ریاضت و تهذیب نفس است، سه مورد در حلم و بردباري و سه مورد در دانش ، این سفارشها
را حفظ کن ، مبادا در آنها سُستی نمایی .
. -1 سوره قصص ، آیه 83
ص: 628
عنوان گوید: من ، دل در گروش گذاشته و با تمام وجود آماده شنیدن سخنان زیبایش شدم .
آن حضرت فرمود :
أمّا اللواتی فی الریاضه : فإیّاك أن تأکل ما لاتشتهیه ، فإنّه یورث الحماقه والبله ، ولاتأکل إلّا عند الجوع ، وإذا أکلت فکل
حلالًا وسمّ اللَّه ، واذکر حدیث الرسول صلی الله علیه وآله وسلم : ما ملأ آدمی وعاءاً شرّاً من بطنه ، فإن کان ولابدّ فثلث لطعامه
وثلث لشرابه وثلث لنفسه.
سه موردي که در ریاضت و تهذیب نفس است این که:
مبادا آنچه را که اشتهایت نمی کشد و نمی خواهی؛ بخوري، چرا که این موجب حماقت و ابلهی است، غذا نخور مگر در
هنگام گرسنگی، وقتی می خواهی غذایی را میل کنی ، غذاي حلال بخور ، بسم اللَّه بگو و حدیث رسول خداصلی الله علیه
وآله وسلم را بیاد آور که می فرماید:
آدمی هیچ ظرفی را بدتر از شکمش پر نکند، اگر ناگریزي آن را پر کنی پس یک سوّم آن را از غذا، و یک سوّمش را از »
.« آب و یک سوّم آن را از هوا پر کن
وأمّا اللواتی فی الحلم : فمن قال لک : إن قلت واحده سمعت عشراً فقل : إن قلت عشراً لم تسمع واحده ، ومن شتمک فقل له :
إن کنت صادقاً فیما تقول فأسأل اللَّه أن یغفر لی ، وإن کنت کاذباً فیما تقول فاللَّه أسأل أن یغفر لک ، ومن وعدك بالخناء
فعده بالنصیحه والرعاء .
و آنچه در مورد حلم و بردباري است این که:
هر گاه کسی به تو گفت: اگر یکی بگویی ده تا خواهی شنید؛ تو در پاسخ او بگو: اگر ده تا بگویی حتّی یکی هم نخواهی
شنید.
اگر تو را ناسزا گوید، بگو: اگر در آنچه می گویی راست گو هستی، از خداوند می خواهم که مرا بیامرزد و اگر دروغ می
گویی از خدا می خواهم که تو را بیامرزد.
و اگر کسی تو را به فحش و دشنام وعده می دهد تو به او وعده نصیحت و خیر خواهی و مراعات بده.
ص: 629
وأمّا اللواتی فی العلم : فاسأل العلماء ما جهلت ، وإیّاك أن تسألهم تعنّتاً وتجربه ، وإیّاك أن تعمل برأیک شیئاً ، وخذ
بالإحتیاط فی جمیع ما تجد إلیه سبیلًا واهرب من الفتیا هربک من الأسد ، ولاتجعل رقبتک للناس جسراً .
و امّا مواردي که در دانش است این که:
آنچه را که نمی دانی از دانشمندان بپرس، و هرگز به جهت مجادله و امتحان کردن از آنان مپرس .
هرگز به رأي خود عمل نکن . و در همه مواردي که راه را پیدا می کنی، راه احتیاط پیش گیر، و از دادن فتوا همانند فرارت
از شیر فرار کن، و گردنت را براي مردم پل قرار نده .
اینک اي عبداللَّه! برخیز، به راستی که تو را پند و اندرز دادم و ورد مرا از بین نبر؛ چرا که من شخصی هستم که بر نفس
( خویش بخل شدید دارم و سلام بر کسی که در پی هدایت است. ( 1
------------------------------------
پنجم: موعظه اي دیگر از امام صادق علیه السلام
خود نقل کرده که گوید: « امالی » از جمله مواعظ امام صادق علیه السلام موعظه اي است که شیخ صدوق رحمه الله در
مردي خدمت امام صادق علیه السلام شرفیاب شد ، عرض کرد: پدر و مادرم فدایت باد اي فرزند رسول خدا ! به من پند و
اندرزي بیاموز !
حضرت فرمود:
إن کان اللَّه تبارك وتعالی قد تکفّل بالرزق ، فاهتمامک لماذا ؟
وإن کان الرزق مقسوماً ، فالحرص لماذا ؟
وإن کان الحساب حقّاً ، فالجمع لماذا ؟
وإن کان الثواب عن اللَّه حقّاً ، فالکسل لماذا ؟
وإن کان الخلف من اللَّه عزّوجلّ حقّاً ، فالبخل لماذا ؟
وإن کانت العقوبه من اللَّه عزّوجلّ النار ، فالمعصیه لماذا ؟
. 224 ح 17 / -1 بحار الأنوار : 1
ص: 630
وإن کان الموت حقّاً ، فالفرح لماذا ؟
وإن کان العَرْض علی اللَّه حقّاً ، فالمکر لماذا ؟
وإن کان الشیطان عدوّاً ، فالغفله لماذا ؟
وإن کان المَمرّ علی الصراط حقّاً ، فالعُجب لماذا ؟
وإن کان کلّ شی ء بقضاء وقدَر ، فالحزن لماذا ؟
( وإن کانت الدنیا فانیه ، فالطمأنینه إلیها لماذا ؟ ( 1
اگر به راستی خداوند متعال کفیل روزي است؛ پس اندوه تو براي چیست؟
و اگر روزي تقسیم شده است؛ پس حرص ورزیدن تو براي چیست؟
و اگر حساب حق است؛ پس جمع کردن مال براي چیست؟
و اگر پاداش از ناحیه خداوند متعال حق است؛ پس تنبلی براي چیست؟
و اگر (در مقابل هر انفاقی) عوض از سوي خداوند متعال حقیقت دارد؛ پس بخل براي چیست؟
و اگر کیفر از سوي خداوند متعال آتش دوزخ است؛ پس گناه براي چیست؟
و اگر مرگ حق است؛ پس شادمانی براي چیست؟
و اگر حضور یافتن و ظاهر گشتن در پیشگاه الهی حق است؛ پس نیرنگ و حیله براي چیست؟
و اگر شیطان دشمن است؛ پس غفلت براي چیست؟
و اگر عبور از صراط حقیقت دارد؛ پس عجب و خودبینی براي چیست؟
و اگر هر چیزي با قضا و قدر تحقّق پیدا می کند؛ پس غصّه براي چیست؟
و اگر دنیا فانی و بی اعتبار است؛ پس اعتماد و دل بستن به آن، براي چیست؟
----------------------------------------------------
-1 امالی شیخ صدوق : 56 ح 5 مجلس 2 ، التوحید : 376 ح 21 ، الخصال : 450 ح 55 . بخشی از این روایت در بحار الأنوار :
190 ح 1 نقل گردیده است . / 284 ح 1 ، و تمام آن در ج : 78 / 1 ح 1 و 75 1 ح 300 157/73 ح 160
ص: 631
بخ